شباهنگ
عشق ،یعنی که تکان خورده و سرپا بشویم زورکی هم که شده در دل هم جا بشویم دست در دست هم اصلا ندهیم و نرویم مگر آن وقت که دیوانه و تنها بشویم عینک تیره و تیپ و هیجان و بلوتوث همه جا چشم به راه اس ام اس ها بشویم عشق ، یعنی من و تو ، هیچ نگوییم به هم زیر عینک خرکی محو تماشا بشویم تکیه بر هیچ نهادی ندهیم و خودمان خودکفایی بنماییم و متکّا بشویم گر که دیدیم که پولی به زمین افتاده ست متفاهم ، متبسّم شده ، دولّا بشویم عشق ، یعنی که فقط عاشق پیتزا نشویم گاه بریانی و گاهی لازانیا بشویم نتواند احدی تفرقه ایجاد کند جمعمان را بزند برهم و منها بشویم آنقَدَر کم شود این فاصله هامان که شود جلوی تاکسی ِ شهری من و تو ، "ما " بشویم عشق ، یعنی من وتو راز دل هم باشیم نه که مشهور تر از وامق و عَذرا بشویم من وتو ؟...نه !...تو و من ...ما ؟...تو و من ؟...نه !...من وتو بختمان یار شود آدم و حوّا بشویم چشش از میوه ی ممنوع ؟ - همین باد حلال ! با همین طنز دلی صاحب فتوا بشویم عشق ، یعنی دل من با دل تو جور شود "بشوم " با " بشوی " جمع شود ، تا " بشویم " من وتو پنجره هستیم پر از گرد وغبار شیشه را پاک نماییم که زیبا بشویم - نه که آن پنجره باشیم به ماشین ِ طرف وقت آشغال پرانی همه جا وا بشویم – آنقَدَر صبر که شاید علفی سبز شود پای هم پیر شویم و متوفّی بشویم ! عصر ایران - با پخت کیک 280 کیلوگرمی در شرق آلمان، رکورد پخت بزرگترین کیک دنیا شکسته شد. در این کیک ، 35 کیلوگرم شکلات و بیش از 100 عدد تخم مرغ استفاده شد. دبیر ورزش: عشق تنها توپی است که اوت نمی شود. دبیر شیمی: عشق تنها اسیدی است که به قلب صدمه نمی زند. دبیر اقتصاد: عشق تنها کالایی است که از خارج وارد نمی شود. دبیر ادبیات: عشق باید مانند عشق لیلی ومجنون محور نظامی داشته باشد. دبیر جغرافی: عشق از فراز کوه های آسیا تیری است که بر قلب می نشیند. دبیر زیست: عشق یک نوع بیماری است که میکروب آن از چشم وارد می شود ضدحال یعنی قبض تلفن بیاد ....... تومن! ضدحال یعنی بعد از کلی مخ زدن تو اینترنت همینکه بیای به نتیجه برسی اشتراکت تموم بشه ! ادامه مطلب... آخر این هفته، جشن ازدواج ما به پاست وفتی رو شکم مادر حامله اش دست می گذارد وقتی می خواهد غذا ار از داخل فر بردارد. وقتی در حمام است. وقتی از روی جوب آب رد می شود. و سرانجام وقتی نیمه شا از جلوی اتاق والدین رد می شود. بخوان ما را منم پروردگارت خالقت از ذره ای ناچیز صدایم کن مرا اموزگار قادر خود را قلم را?علم را?من هدیه ات کردم بخوان ما را منم معشوق زیبایت منم نزدیک تر از تو به تو اینک صدایم کن رها کن غیر ما را?سوی ما باز آ منم پروردگار پاک بی همتا منم زیبا،که زیبا بنده ام را دوست می دارم تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو می گوید تو را در بیکران دنیای تنهایان، رهایت من نخواهم کردادامه مطلب...
در نتیجه خودم مینویسمش تا هر کسی دنبال معنایش گشت، جوابش را اینجا پیدا کند.
در باور یونانیان باستان هر پدیده ای یک خدایی داشت. همه خدایان هم یک خدا یا پادشاه بزرگ داشتند که اسمش زئوس بود. یک شب به مناسبتی زئوس همه خدایان را به جشنی در معبد کوه المپ دعوت کرده بود.
دیوانگی و جنون هم خدایی داشت بنام مانیا. مانیا چون خودش خدای دیوانگی بود طبیعتا عقل درست و حسابی هم نداشت و بیش از حد شراب خورده بود. دیوانه باشی، مست هم شده باشی. چه شود!
هیاهویی در مجلس در گرفت و خدایان خواستار مجازات خدای جنون شدند. زئوس خدای خدایان مدتی اندیشه کرد و بعد به عنوان مجازات این عمل، دستور داد که چون خدای دیوانگی چشم خدای عشق را کور کرده است، پس خودش هم باید تا ابد عصا کش خدای عشق شود. از آن زمان به بعد عشق هر کجا میخواهد برود جنون دستش را میگیرد و راهنماییاش میکند.
به همین دلیل است که میگویند عشق کور است و عاشق دیوانه و مجنون میشود. پس تیر و قلب و نقش این دل تیر خورده ای که میبینید ریشه در اسطوره های یونان باستان دارد.
بعدها رومیان باستان آیین و اسطوره های یونانیان را پذیرفتند و تنها نام خدایانشان را عوض کردند. در افسانههای روم باستان زئوس را ژوپیتر، خدای جنون را ارا و خدای عشق را ونوس مینامیدند.
در نتیجه به باور آنها ارای دیوانه چشم ونوس زیبا را کور کرد.
عشق واقعا جنون است اما اگر دو طرفه و واقعی باشد لذتی دارد که مپرس. ولی عشق یکطرفه انسان را پریشان و خوار و حقیر میکند.
ضدحال یعنی بعد از کلی مصیبت که بابات برات موبایل ثبت نام کرده همه سیمکارتا بیاد جز مال تو!
ضدحال یعنی یه جلسه سر کلاس نری فقط همون یه جلسه استاد حضور غیاب کنه!
ضدحال یعنی با شکم گرسنه بری تو صف ژتون تموم کرده باشن!
ضدحال یعنی یه هفته قبل از اینکه جشن تولد بگیری خاله مامانت فوت کنه!
با حضور گرم خود، در آن صفا جاری کنید
ازدواج و عقد یک امر مهم و جدی است
لطفاً از آوردن اطفال، خودداری کنید
بر شکم صابون زده، آماده سازیدش قشنگ
معده را از هر غذا و میوه ای عاری کنید
تا مفصل توی آن جشن عزیز و با شکوه
با غذا و میوه ی آن جشن، افطاری کنید
البته خیلی نباید هول و پرخور بود ها
پیش فامیل مقابل آبروداری کنید
میوه، شیرینی، شب پاتختی مان هم لازم است
پس برای صرفه جویی اندکی یاری کنید
گر کسی با میوه دارد می نماید خودکشی
دل به حال ما و او سوزانده، اخطاری کنید
موقع کادو خریدن، چرب باشد کادوتان
پس حذر از تابلو و ساعات دیواری کنید
هرچه باشد نسبت قومی تان نزدیک تر
هدیه را هم چرب تر، از روی ناچاری کنید
در امور زندگی، دینار اگر باشد حساب
کادو نوعی بخشش است، آن را سه خرواری کنید
گرم باید کرد مجلس را، از این رو گاه گاه
چون بخاری بهر تنظیم دما، کاری کنید
ساکت و صامت نباشید و به همراه موزیک
دست و پا را استفاده، آن هم ابزاری کنید
لامبادا، تانگو و بابا کرم یا هرچه هست
از هنرهاتان تماماً پرده برداری کنید
البته هر چیز دارد مرزی و اندازه ای
پس نباید رقص های نابه هنجاری کنید
حرکت موزون اگر درکرد از خود، دیگری
با شاباش و دست و سوت از او طرفداری کنید
کی دلش می خواهد آخر در بیاید سی دی اش؟
با موبایل خود مبادا فیلمبرداری کنید
در نهایت، مجلس ما را مزین با حضور
بی ادا و منت و هر گونه اطواری کنید
فکر کنین جدی جدی یکی متن کارت عروسیش این باشه
.
.
.
.
.
.
.
.
.
صدای زنگ تلفن - دخترک گوشی رو بر میداره - سلام . کیه؟
- سلام دختر خوشگلم منم بابایی! مامانی خونه است؟ گوشی رو بده بهش!
- نمیشه!
- چرا؟
- چون با عمو حسن رفتن تو اطاق خواب طبقه بالا در رو هم رو خودشون بستن!
...
سکوت
...
عمو حسن نداریم!
- چرا داریم. الآن پهلو مامانه.
- ببین عزیزم. اینکاری که میگم بکن. برو بزن به در و بگو بابا اومده خونه!
- چشم بابا!
...
...
چند دقیقه بعد
...
- بابا جون گفتم.
- خوب چی شد؟
- هیچی. همینکه گفتم یهو صدای جیغ مامانم اومد بعد با عجله از اطاق اومد بیرون همینطور
که از پله ها میدوید هول شد پاش سر خورد با کله اومد پایین. نمیدونم چرا تکون نمیخوره
دیگه؟
- خوب عمو حسن چی؟
- عمو حسن از پنجره پرید توی استخر. ولی پریروز آب استخر رو خودت خالی کرده بودی یک
صدای بامزه ای داد نگو! هنوز همون طور خوابیده!
- استخر؟ کدوم استخر؟ ببینم شماره ******** نیست؟
- نه!
- ببخشین مثل اینکه اشتباه گرفتم
هیزم شکن گفت: تبرم توی رودخونه افتاده.
فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت و از هیزم شکن پرسید: آیا این تبر توست؟
هیزم شکن جواب داد: نه
فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟
دوباره، هیزم شکن جواب داد: نه.
فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟
جواب داد: آره.
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به او داد و هیزم شکن خوشحال روانه خونه شد.
روزی دیگر هیزم شکن وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی همان رودخانه. هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا گریه می کنی؟ اوه فرشته، زنم افتاده توی آب.
فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید: زنت اینه؟ هیزم شکن فریاد زد: آره!
فرشته عصبانی شد. تو تقلب کردی، این نامردیه
هیزم شکن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. می دونی، اگه به جنیفر لوپز نه می گفتم تو می رفتی و با کاترین زتاجونز می اومدی. و باز هم اگه به کاترین زتاجونز نه میگفتم، تو می رفتی و با زن خودم می اومدی و من هم می گفتم آره. اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی. اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره.