شباهنگ
کویر خسته ی دلم خشک و برهوت شده است.آنقدر که دیگر نای گفتن و در خواست کردن آبی چون تو را ندارم. یاد آن روز ها بخیر،آن روز هایی که لب پنجره احساسم،واژگان خیس می شدند و دست هایم پر از رحمتو بخشایش های تو بود. سالیان سال است که دیگر هیچ کس قدمی در قلبم بر نمی دارد و هیچ عشقی زنده نمی شود.خسته شده ام،خسته شده ام از این برهوت و تنهایی.سکوتی که خود ایچاد کرده ام.می خواهم صدایت بزنم ولی آنقدر قدرتش را ندارم که با تو دوستی کنم. این قلب خسته و خاک خورده نیاز به آبی پاک و زلال که پر از صفا و صمیمیت و صداقت باشد.و آن تویی،تویی که پر از پاکی هستی و تو یی که عشق را در من به وجود می آوری. خدوندا کلماتم با وجود تو هم آوا و هم آهنگ می شوند.ترنم محبتت،پایه و وجود احساسم را پایدار می سازد.بیا و کاغذ خطخطی ذهنم را پاک کن و پر از سخن های نورانی و درخشان خود کن. پس از جست و جویی نا فرجام در کویر خسته ی دل به دنبال دوستی از جنس بلور تا که زخم هایم را التیام بخشد فهمیدم که آنقدر ذهنم مشغول بود که به وجود آشکار و مبین تو پی نبردم.ولب تو آنقدر مهربان و با عطوفت بودی که مرا در این خستگی نا پای دار رها نکردی.خدوندا رهایی را از تو می جویم ،پس کمکم کن.